فیلمنامه سینمایی درست رو به روی بلوار…
فیلمنامه سینمایی آماده تولید درست روبروی بلوار…
خلاصه فیلم نامه
یک ساختمان قدیمی 4 طبقه روبه روی بولورحکمت است . این ساحتمان در منطقه ای پر از آپارتمان هایی است که افراد متوسط به پایین جامعه در آنها زندگی می کنند . ساکنان این آپارتمانها افراد گرفتاری هستند که هریک با امیدی به این مکان آمده اند .
در طبقه همکف ساختمان 4 طبقه ، آقای مرادی و همسر و پسر 15 ساله اش زندگی می کنند . آنها بعد از مدت ها ناخواسته صاحب این پسر شده بودند . چون آقا و خانم مرادی دختر عمو پسر عمو بودند و بارها می خواستند از هم جدا شوند اما خانواده ها مانع می شدند و با تولد این پسر، پدر آقای مرادی این آپارتمان را به شرطی که در کنار هم زندگی کنند و امیدشان به پسرشان باشد برایشان می خرد و اقساط خانه به عهده خود آقای مرادی است نه پدرش . این خانواده با هم بسیار اختلاف دارند. آقای مرادی مردی دیکتاتور و عصبی است که بعد از ورشکستگی به گونه ای نان را از سر سفره پدرش برمی دارد .
طبقه دوم مدتی است خالی است . صاحب خانه به امید اینکه خانه اش را کرایه بدهد و وضعیت زندگی اش بهبود یابد خانه را خالی کرده و مدام مستاجر می آید و نمی پسندد و می رود. وضعیت ظاهری آپارتمانش طوری نیست که مستاجری پیدا شود و بخواهد راضی به پرداخت کرایه این واحد شود و او هم پول کافی برای رسیدن به ساختمان را ندارد .
در طبقه سوم اکرم خانم و همسرش حسن آقا زندگی می کنند . حسن همسر اکرم خانم مدام از بدبختی خود می نالد . زندگی بر وقف مرادش نیست بدهکار است و با یک پراید قراضه مسافر کشی می کند و نانش را به زور در می آورد . او مستاجر است و در کل سخت درگیر و گرفتار است و به امید اینکه فرزند پسری هم داشته باشد صاحب پنجمین دختر خود می شود .
در طبقه چهارم یک خانواده عاشق زندگی می کنند که پدر خانواده به خاطر بدبیاری و شیطنت شرکایش اسیر نزول خور شده و دو سال بود به زندان افتاده. او در اولین مرخصی از زندان در آمده ودیگر بازنگشته آنها یک سالی می شود که با عشق و تحمل سختی ها و در به درهای زیاد و فرار های مداوم از این خانه به آن خانه در به در هستند ولی خدا را شاکرند چون کنار همند و از شهری دور بلاخره خود را به این ساختمان رسانده تا، کسی آنها را نشناسد وسعی دارند تا کسب رضایت از شاکی و پس گرفتن سهمشان از شرکای ظالمشان با دلهره ولی عشق به زندگی با هم بپردازند. آنها هم کلی چک خالی از این و آن دارند ولی راضی به ویران کردن زندگی کسی هم نیستند . به هر حال اوضاع مالی بدی دارند ولی به سختی موفق شدند پول پیش ناچیز این آپارتمان را تهیه و آن را اجازه کنند. اما زن و دو دختر آقای صادقی آنقدر از فراق او آسیب دیده اند که فقط در کنار هم ماندن برایشان مهم است نه چیز دیگر و در واقع با استرس خیلی شدیدی از زندگی خود لذت می برند و می سوزند و می سازند.
داستان به نقل زندگی ساکنان هر واحد از این ساختمان 4 طبقه می پردازد . زندگی ،سختی ها ،اشتباهات و رفتارهای و برخوردهای درست و غلط ساکنان و مردم و عوامل و دلایل شکل گیری چنین زندگی هایی تا اینکه، 2 ماه بعد از شروع داستان زندگی ساکنان در این آپارتمان خاتمه می یابد .
روز پنج شنبه ساعت 2.30 دقیقه بعد از ظهر ایام تعطیل در حالی که تنها همسر اکرم خانم همان حسن آقا و نگهبان در خانه هستند مامور اداره گاز می آید و شروع به قطع کردن گاز خانه هایی می کند که پول خود را پرداخت نکرده اند . از طرفی شرکای مرد طبقه چهارم با همکاری و شیطنت آقای مرادی که او هم در منزل نیست از محل زندگی خانواده آقای صادقی باخبر شده و منتظرند تا او بیاید و او را دوباره به زندان بیندازند .
آقای صادقی( مردزندانی) با همسر و دخترانش به امام زاده ای در نزدیکی شهر رفتند بلکه گشایشی در کارشان حاصل شود، بی آنکه بدانند آقای مرادی با شیطنت آمار رفت و آمد آنها را به نزول خور و شرکا داده . آقای مرادی و همسرش به مهمانی منزل برادر مرادی رفتند و حسن آقا که ماشینش خراب است و چند روزی در خانه بیکار مانده ، متوجه قطع شدن گاز خانه اش می شود و از مامور می خواهد تا به آنها مهلت دهد تا شنبه پول گاز را جور کنند؛ اما مامور اداره گاز به هیچ صراطی مستقیم نیست و با عصیانیت به اشتباه گاز خانه آقای صادقی را هم قطع می کند…