فیلمنامه سینمایی خارجی آماده تولید تانگو

خلاصه تانگو

صحنه در محیطی تاریکی با نوری مناسب مثل یک اتاقک بسته آغاز می شود  زن لباس قرمز مایل به زرشکی پوشیده و مرد لباس رسمی پیراهن سفید و شلوار سیاه ؛در حالی که دست های زن و مرد آرام در هم قرار می­گیرد تا رقص تانگو آغاز شود صدای هر یک از آنها با حرکات بدن دیگری شنیده می شود زن:“ رقص؛ دستور روان به اعضای بدن و حرکتی که اگر به اجبار انجام بشه زشت و اگر با عشق انجام بشه زیبا به نظر می­رسه درست عین زندگی دو نفر در کنار هم”

مرد : رقص ناگزیره  با اندام­هایی که هر روز کارشون انتقال  مفاهیم پیچیده با دنیای اطرافه انجام بشه.حرکاتی که ناخود آگاه در ارتباط با  آدم­هاییِ که بهشون عشق می­ورزیم  و یا دوستشون نداریم و گاهی  به خاطر عادت کردن بهشون کنارشون موندیم.

زن رقص یک حرکت رومزمره نیست یک روانشناسی درونیه برای بروز احساسات ما آدم­ها و یا تمارزی که کثیفه و انجام می­شه برای فریب دادن دیگران نسبت به حس واقعی که در مقابل تمایل به طرف مقابلشون دارن. رقص حرکتی مقدسه که نباید هرگزآلوده افکارکثیف آدم­ها بشه

مرد : تنها رقصی که مرز­های روح و روان آدم  رو از هم می­دره و عشق رو افشا می­کنه آنچنان که نمی­تونی در مقابلش مقاومت کنی تانگوئه؛دست­ها در دست هم. نگاه­ها در نگاه هم حرکت­ها پا به پای هم و انتظار برای اتمام و شروع یک عشق و یا پایان اون برای جاودان شدن.

داستان : دیانا یک بالرین معروف است که چند سال قبل به همراه مادرش از کشور فرانسه به کشور خود مهاجرت می کند . مادر دیانا به دلایل نامعلومی به تگزاس می رود و دیانا در آنجا می تواند خودی نشان داده و از شهرت بالایی برخوردار شود . او دانشجوی دانشکده هنرهای زیباست و موسیقی می خواند و توانسته به خاطر علاقه شدیدش به رقص تانگو این رقص را به جدیت ادامه داده و در شرف مسابقات مهمی است که همراه رقص خود را به خاطر بیماری از دست می دهد . یکی از اساتید رقص یکی از مهندسان سرمایه دار تگزاس را در کازیوی اشراف زادگان دیده و به استاد دیانا پیشنهاد می دهد تا از او که دوستی عمیقی هم با هم دارند برای همراهی دیانا در مسابقات دعوت کند . در این حین سوزان دوست دیانا که در دانشکده آنها مشغول به تحصیل است به همراهاه دوستانش دانیل را به دیانا معرفی می کند . آنها به یک دعوت دوستانه به خانه دانیل می روند . دانیل تحصیل کرده و جذاب و از ثروت زیادی برخوردار است ثروتی که خودش تلاش زیادی را برای به دست آوردن آن کرده و از طرفی نظر دانیل به دیانا و دیانا هم به دانیل در آن دیدار جلب می شود اما دیانا خودداری می کند چون احساس می کند دانیل دوست سوزان است . و از این بابت هم خیلی افسوس می خورد . فردای روز تمرین در کمال ناباوری دانیل به سالن تانگو می آید و او همان مهندسی است که استاد می خواسته دیانا را همراهی کند . این تصادف منجر می شود آنها به یکدیگر وابسته تر شوند و از طرفی صمیمت دانیل با سوزان باعث حسادت دیانا می شود تا اینکه دانیل دیانا را به خانه خود دعوت کرده و از وی خواستگاری می کند….